شب نویس

شب نویس

می نگارم خط به خط از تاریک شب های خانه ام ایران
شب نویس

شب نویس

می نگارم خط به خط از تاریک شب های خانه ام ایران

آیا روحانی به سرنوشت خاتمی دچار خواهد شد؟

چهار ماه است که از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد، انتخاباتی که تا یکی دو هفته پیش از آن، سخن از «تحریم» و «نه گویی» به رای دادن بود اما ناگهان با تلاش کم نظیر اکثریت جوان کشور ورق بازگشت و راه و روش دیگری اتخاذ شد.

پس از انتخاب روحانی شاهد آن بودیم که جریان های متفاوت بر این کوشیدند که او را منتسب به خویش بنمایند و از هیچ تلاشی در این زمینه مضایقه ننمودند، برای نمونه می توان به تیترهای روزنامه «کیهان» که پایگاه اصلی «محافظه کاران اقتدارگرا» می باشد و یا یادداشت هایی در روزنامه های جریان «اصلاحات» اشاره نمود که البته با عملکرد این چند ماهه دکتر روحانی جریانات اقتدارگرا، دیگر سیاست «جذب» و حتی به نوعی «مدیون سازی» یا «تخریب» وی با خاطرات گذشته اش را رها کرده اند و پذیرفته اند که او امروز به اصلاح طلبان نزدیک تر است و روش «مقابله» را پیش گرفته اند که همین مهم و ایستادگی در برابر آن بهانه ای شد برای نگاشتن این خطوط

 

از آنجایی که رویکرد طرف مقابل قابل پیش بینی بود پس از انتخاب روحانی همواره یک ترس در میان بدنه اصلاحاتی و اعتدالی که ریشه در تاریخ این دو جریان در زمان خاتمی دارد وجود داشت و آن هم وحشت از تنها گذاشتن روحانی توسط «مردم» در میانه کارزار با اقتدارگرایان بود که خوش بختانه تا به امروز بسیاری از روشنفکران و بالاخص جوانان به طور مستقل در تلاش برای جلوگیری از تندروی ها، انتظارات بی جا یا نا به جا و حمایت های به موقع بوده اند تا رئیس جمهور منتخب احساس تنهایی نکند و دل گرم به انتخاب گرانش باشد، برای نمونه می توان به کوشش های صفحات مستقل شبکه های اجتماعی و از همه آشکارتر استقبال از دکتر روحانی پس از سفر نیویورک اشاره نمود.

اما هیچگاه در عرصه سیاست نمی توان جای خالی تلاش های گروهی و انسجام یافته را با رفتارهای مستقل و منفرد حتی اگر لاینقطع و بسیار باشد پر نمود و در این میان باید توجه نمود که روحانی و  اکثریت کابینه وی برخاسته از «راست لیبرال» است و نگاه او به عنوان کسی که «راست مدرن» نامیده می شود به «مدرنیته» یک نگاه «ابزارگونه» است یعنی در حوزه های اقتصادی حامل تفکر و عملکرد باز اما نسبت به برخورد انتقادی با قدرت و نقد مبانی سیاسی-فکری نیروهای محافظه کار دست به عصا رفتار می کند و حتی عموماً این قسم رفتارها را «تندروی» می نامند، این رویکرد تا به آنجا پیش می رود که حتی فعالیت های گسترده و منسجم تشکیلاتی را گزاره ای بیمناک تصور می کند، البته نه باید از حق گذشت که روحانی و اکثریت کابینه وی که  از دو حزب «اعتدال و توسعه» و «کارگزاران سازندگی» برخاسته از این نوع نگاه اند اما سخنرانی ها و رویکرد عملی این مدتشان نشان از حرکت به سوی پذیرش حرکات منسجم مردمی و پیشبرد جامعه مدنی دارد زیرا او و هم قطارانش به اهمیت آن پی برده اند و دانسته اند که همین جامعه مدنی خواهد توانست دوشادوش ایشان بایستد و تسکینی در برابر حملات اقتدارگرایان باشد.

در حالی که در زمان «خاتمی» احزاب و گروه ها حضور داشتند ولی مردم هنوز به این بلوغ فکری نرسیده بودند که حضور در آن ها تا چه میزان مهم است یا آنان که به سمت حضور در این تشکلات می رفتند از این کار ناامید گشتند که البته یکی از دلایل این امر اشتباهات برخی از اصلاح طلبان با بیان طرح هایی چون «عبور از خاتمی»  بود که خود این قسم طرح ها به اقتدارگرایان فرصت تخریب خاتمی و جریان او را داد تا به ناامید کردن مردم از این تفکر بپردازند اما این روزها خوش بختانه به نسبت گذشته مردم و تلاش گران عرصه سیاسی کشور به اهمیت حضور در تشکلات صنفی و گروهی و احزاب که نمودی برای جامعه مدنی می باشند و هم چنین بهترین محل برای انسجام بخشی به تفکرات و ایستادگی ها می باشد پی برده اند و البته دیگر مجالی به تفکراتی از جانب خودمان برای تخریب خودمان نخواهند لکن احزاب و تشکیلاتی که باید به گردآوری این نیروهای فعال اما مستقل بپردازند هم چنان در خاموشی به سر می برند که در نتیجه باید اذعان نمود که در وضعیتی معکس زمان خاتمی قرار داریم.

برای بهبود این اوضاع و احوال بدیهی ست که نیازمند تلاش اعتدال گرایان و اصلاح طلبان، یعنی دو گروه حامی روحانی می باشیم اما در این میان باید توجه نمود که اعتدال گرایی هنوز نتوانسته است به عنوان یک گفتمان مستقل مطرح شود و حتی بسیاری از تحلیل گران عرصه سیاست بر این عقیده اند که این گفتمان هیچگاه توانایی استقلال نخواهد داشت و اگر هم چنین شود فقط برای دوره  زمانی محدود حضور دولت خواهد بود پس تمام این بار بر دوش اصلاح طلبان است اما اصلاح طلبان نیز به دلایل متعدد از دست به کار شدن در این زمینه سر باز می زنند علاوه بر نگرانی ها و ترس از تکرار اتفاقات 88 برای خود و گروهشان که البته با توجه به آرمان های اصلاح طلبانه و مرامنامه ایشان دلیل بی جایی می باشد مسئله مهم تر آن است که برخی از به ظاهر اصلاح طلبان که البته یا دارای نفوذ در احزاب می باشند و یا آنکه از سران برخی از احزاب می باشند به قول معروف « نسیه آینده را رها و نقد حال حاضر را چسبیده اند» و به تعبیر دیگر به دنبال «سهم خواهی» اند و می خواهند خاطرات این هشت ساله و خصوصاً چهار ساله اخیر را به هر نحوی که شده است رفع و رجوع نمایند که در این صورت باید انتظار آن را داشته باشیم که روحانی نیز مانند خاتمی تنها بماند و چند سال دیگر احمدی نژادی برخیزد و مردم سکوت کنند و تمام این اتفاقات مجدداً تکرار شود اما با این تفاوت که دیگر مردم را نمی توان بیدار کرد تا بیایند پای صندوق های رای زیرا این بار با اطمینان خواهند گفت که این ها صرفاً یک «بازی» ست.

اما راهکار پیش رو چه خواهد بود؟

شاید عده ای از متفکرین بر عقیده باشند که باید احزاب و گروه های پیشین را رها و به فکر تاسیس احزاب «نو» بود اما این روش چندان عملی نخواهد بود زیرا اولاً اشخاصی که عضو یک حزب می شوند به سختی حاضرند از تفکر خود جدا و به گروه تازه ای بیپوندند ثانیاً به فرض آنکه افراد از تفکر گذشته خود جدا شوند اما هنوز عده ای که اثرگذارند چندان مایل به حرکت به سمت و سوی آینده نیستند و دل به حال دارند پس باید راه و روش دیگری را گزید و آن این است که از آن جایی که جامعه ما یک جامعه در حال توسعه است و از سوی دیگر ید دولت هنوز آنقدر بزرگ است که حق ورود به تمامی بخش ها را دارد و البته بسیار قدرتمند در سازماندهی های فرهنگی و اجتماعی نیز می باشد و از سوی دیگر تنها قدرتی ست که یارای مقابله با جریان های تمامیت خواه که وجود احزاب و تشکلات بر ضد ایشان است را دارد باید این کار را در آغاز به عهده دولت بگذاریم و از دولت بخواهیم که خلاف وعده هایش در دوران انتخابات و هم چنین حرف ها و عملکرد این مدت که فعال سازی جامعه مدنی را بر عهده مردم گذاشته  و می گوید حق دخالت به خود را نمی دهد در این زمینه ورود نموده و به تقویت و حمایت این نیروها بپردازد و بعد از مدتی به مرور کم رنگ شود، البته ممکن است برخی اشکالی وارد نمایند بر این مبنا که ممکن است دولت مبدل به یک دولت تمامیت خواه شود و از آنجایی که تفکر راست نیز چنین امری را بر می تابد احتمال این خطر نیز زیاد است و نتیجتاً حکم بر این شود که چنین روشی صحیح نیست که در این حالت نیز پاسخ خواهیم داد که از این فرصت گشایش می توان کمال بهره را برد و به پرورش نیروهای جوان و تازه پرداخت تا دیگر احزاب را فعال کنند و هم چنین مدت زمان حضور دولت به عنوان یک قدرت محدود به چهار یا هشت سال بیشتر نیست و چندان جای نگرانی نخواهد بود.

به هر حال باید بگوییم که روند گذار ایران به سوی مردمسالاری در این برهه از زمان که اقتدارگرایان از هیچ تلاشی برای ایستادگی در برابر این خواست بشری مضایقه نمی کنند نیازمند «تدبیر» دولت است تا آنکه «امید» ها به مانند زمان خاتمی ناامید نشوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد