شب نویس

شب نویس

می نگارم خط به خط از تاریک شب های خانه ام ایران
شب نویس

شب نویس

می نگارم خط به خط از تاریک شب های خانه ام ایران

آیا روحانی به سرنوشت خاتمی دچار خواهد شد؟

چهار ماه است که از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد، انتخاباتی که تا یکی دو هفته پیش از آن، سخن از «تحریم» و «نه گویی» به رای دادن بود اما ناگهان با تلاش کم نظیر اکثریت جوان کشور ورق بازگشت و راه و روش دیگری اتخاذ شد.

پس از انتخاب روحانی شاهد آن بودیم که جریان های متفاوت بر این کوشیدند که او را منتسب به خویش بنمایند و از هیچ تلاشی در این زمینه مضایقه ننمودند، برای نمونه می توان به تیترهای روزنامه «کیهان» که پایگاه اصلی «محافظه کاران اقتدارگرا» می باشد و یا یادداشت هایی در روزنامه های جریان «اصلاحات» اشاره نمود که البته با عملکرد این چند ماهه دکتر روحانی جریانات اقتدارگرا، دیگر سیاست «جذب» و حتی به نوعی «مدیون سازی» یا «تخریب» وی با خاطرات گذشته اش را رها کرده اند و پذیرفته اند که او امروز به اصلاح طلبان نزدیک تر است و روش «مقابله» را پیش گرفته اند که همین مهم و ایستادگی در برابر آن بهانه ای شد برای نگاشتن این خطوط

ادامه مطلب ...

دو صندلی و دو هزار حرف

 امیرالمومنین در خطبه 34 نهج البلاغه می فرمایند:« ای مردم! حق من بر شما این است که مرا در پنهان و آشکار نصیحت و یاری کنید.» این جمله نصب العینی ست برای اصلاحات و اصلاح طلبان و خوش بختانه تا به امروز به دفعات مشاهده کرده ایم که متفکران این خط فارغ از آنکه ترسی از سوء استفاده دیگر گروه های سیاسی داشته باشند به نقد بزرگان خود پرداخته اند زیرا بر این مهم اعتقاد راسخ دارند که نقد اصل اساسی اصلاحات و رکن اصلی پویایی و پیشرفت است، حتی بزرگان همواره سعی بر آن داشته اند که این خصلت نیکو در میان عامه مردم نیز رواج یابد.

 

ادامه مطلب ...

محمود جان می روی؟!

سلام محمود، خوبی؟!  

داری می روی؟! محمود یادت هست وقتی آمدی چه ولوله ای برپا شد؟! مردی تقریباً بی نام و نشان، رفسنجانی بزرگ را شکست داد اما امروز بعد از هشت سال وقتی تصاویر رفتنت را دیدم چه چیزهایی که از برابر چشمانم نگذشت!

می خواهی نروی؟! یادت هست چگونه ماندی؟! امکان ندارد از یاد برده باشی که چطور خود را نگه داشتی، من هم یادم هست هرگز از یاد نمی برم آن لحظه را که برادرم ساعت 3:30 صبح گوشی تلفن به دست از اتاقش خارج شد و به دوستش گفت:«پیام! بدبخت شدیم.» و یادم نخواهد رفت که امروز وقتی حکم را تحویل می دادی این بار به دوستش زنگ زد و گفت:«پیام! رفت»

محمود خسته ای؟! خسته از این همه خرابکاری؟! یا که خسته از آنکه هزاران جوان به خاطر تو مردند، آسیب دیدند یا به زندان افتادند؟! شاید از این هم خسته باشی که به خاطر تو عده ای از خانه و کاشانه خود گریختند ولی بدان رفتنت، همین رفتنت خستگی را از تن ما به در کرد این را در چشمان مادر و پدرم دیدم وقتی حکم را دادی و آن دو من و برادر را نگریستند می دانم در خیلی از خانه ها این نگاه رد و بدل شد!

راستی اسباب و اثاثیه ات را جمع کرده ای؟! کمک نمی خواهی؟! وانتی، کامیونی، باربری چیزی نمی خواهی؟! اما ای کاش می شد قاطی آن کارتن ها زندان ها، دفاتر پیگیری، تعلیق، شکنجه، انفرادی، شماره ناشناس و هزار ترس دیگر که با خود آوردی یا بهتر بگویم به خاطر تو تشدید شد را هم جای می دادی.

محمود عزیز رخت بر بستن از قدرت دشوار است؟! هر قدر هم بگویی نه باورمان نمی شود.

شنیده ام طلب حلالیت کرده ای، راست است؟! محمود جان بدان که مطمئناً بسیاری از هم قطارانم به مانند خودم حلالت کرده اند و از حق خودشان گذشتند و از از این به بعد تویی و حق خود خدا و ای محمود خان پر هیاهو امیدوارم هیچ وقت خودت، دوستانت و فرزندان و فرزندانشان درد گوشه تاریک انفرادی و فحش های ناموسی و هزار و یک دشواری دیگر را به خاطر نقدی که توهین به مسئولین نظام تلقی شد نکشند 

 و امروز نمی خواهم به آینده فکر کنم امروز دوست دارم در حال زندگی کنم و در این لحظه شیرین اصلاً برایم مهم نیست که بعد از تو بهتر خواهد شد یا بدتر! اصلاً مهم نیست آنکه می آید به مانند توست یا بدتر یا شاید هم بهتر بلکه فقط و فقط رفتن تو ست که مهم است! برو محمود، برو کوتوله ای که ما را کوتوله کردی!


خداحافظ


پ.ن: احمدی نژاد در نظر من به عنوان مسبب اصلی نیست اما آمدن و ماندن او بود که خیلی از این اتفاقات را رقم زد.