جناب نوری زاد سن سالم به انقلاب قد نمی دهد چه برسد به آنکه زمان شاه را دیده باشم اما به اندازه ی کافی دیدم و شنیده ام درباره ی این مسئله.
جناب نوری زاد گرامی! بنده یک اصلاح طلبم و شما هم ظاهرا مدتی ست که به جرگه ی ما پیوسته ای و خود را مخالف دیکتاتوری ها و ظلم های این مدت می دانی، قدمت مبارک اما این نامه ی آخرت خوب نشان داد که اصول اصلاحات را بلد نیستی البته نمی دانم چرا با این همه تندگویی و این چنین آخته شمشیر در دست داشتن چرا دستگیر نمی شوی؟! خون تو رنگین تر از دیگر منتقدین است؟! یا که شاید این خط خطی ها داستانی پشت سر دارند!
آقای نوری زاد در نامه اخیرت گفته بودی اگر انقلاب نمی کردیم چه ها می شد، گفته بودی از اقتصادمان که چگونه پیشرفت می کرد، گفته بودی که شاید زیر یوغ امریکا بودیم اما در زمینه های متفاوت پیشرفت داشتیم و از این دست قصه سرایی ها، با خواندن این حرف ها فهمیدم که باید چند نکته را به شما گوشزد کرد:
اصلاحاتی جماعت با اصل انقلاب هیچ مشکلی ندارد و درد ما انقلاب نیست درد ما بازگشت به آرمان های انقلاب است، آرمان هایی که تو و امثال تو خرابش کردند،آرمان هایی که وقتی خاتمی و یارانش خواستند به آن ها بازگردند تو و دوستانت در کیهان به آن ها حمله کردید و ایشان را به هر حربه ای که توانستید رانده شده از انقلاب نامیدید.
آقای نوری زاد در جایی از نوشته هایت گفته بودی که انقلاب ما توسط یک نوع جو زدگی رخ داد و گفته بودی ندانسته بر سر مملکتمان بلا آورده ایم و ادعا داری حالا به شعور رسیده ای و فهمیده ای که اشتباه کردی!
باید به شما گفت که خیر حرف هایی را می زنی که فقط از دهان بی سوادها بیرون می آید، آقای نوری زاد درد ما هنگام انقلاب درد پول نبود، درد حجاب نبود و از این دست درد های بی خودی نبود، درد این مردم «دیکتاتوری» بود، درد این مردم تک حزبی بودن بود، درد این مردم این بود که بر سر کشورشان مردی حکومت می کند که هر روز بیش از پیش خون خوار می شود هرچند که شما و امثال شما دردهای متعالی را به درد نان تبدیل کردید و امروز هم باز از درد نان می گویید.
من خودم از آن دست آدم هایی هستم که می گویم اینکه بگوییم حرف های دشمن شاد کن نزنیم اشتباه است چون اینگونه راه نقد را می بندیم اما حرف های شما عین حرف های دشمن است.
البته از این هم نگذریم که حرف های شما بهانه ی خوبی ست برای آقایان که بگویند اصلاحاتی ها مخالف نظام و انقلاب اند و سوال اینجاست این حرف ها از بی فکری ست یا با قصد و غرض است؟!
در مرداد ماه سال ۱۳۷۹ مسئولین دفتر تحکیم وحدت از استانداری لرستان درخواست مجوز جهت برگزاری هفتمین جلسه این سازمان دانشجویی را کردند. پس از موافقت مسئولین وقت استانداری لرستان این جلسه در تاریخ چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۷۹ و با پیام محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران در خرمآباد آغاز شد اما پس از آغاز پس از آغاز اجلاس عدهای از نیروهای ظاهراً خودجوش با تظاهرات و ایجاد تنش سعی در بر هم زدن اجلاس را داشتند. این تنشها تا روز سوم برگزاری اجلاس ادامه داشت و در این بین از سخنرانی برخی سخنرانان مدعو ممانعت بعمل آمد. با ادامه تنش از سوی افراد خود جوش حزب مشارکت خرمآباد در تاریخ پنجم شهریور ۱۳۷۹ با صدور بیانیهای از هواداران خود درخواست کرد تا در حمایت از دفتر تحکیم وحدت تجمع کنند.این تجمع در نهایت باعث درگیری میان افراد خودجوش و نیروهای امنیتی و هواداران دفتر تحکیم وحدت شد پس از تظاهرات مردم در سطح شهر خرمآباد و حمایت از برگزاری جلسه دفتر تحکیم وحدت گروههای فشار ضمن محاصره فرودگاه خرمآباد از حضور عبدالکریم سروش و محسن کدیور در اردوی دفتر تحکیم وحدت جلوگیری و به ضرب و شتم آنان پرداختند. در جریان درگیریهای بعدی در شهر، یک دانشجو کشته شد و دفتر تحکیم دیگر اجازه برگزاری نشست سالانه از وزارت علوم نیافت. با اوج گرفتن تنش میان مجلس اصلاح طلب ششم و رهبری اعضای این گروه با محاصره فرودگاه مشهد و فرودگاه طبس مانع از حضور و سخنرانی دو نماینده مجلس شدند. حفاظت فرودگاهها بر عهده سپاه پاسداران و نیروی انتظامی است.
(ادامه دارد - مجلس ششم)
جبهه ی راست که بیداری دانشجویان را در هجده تیر دیده بود و همچنین فعالیت های مدنی دانشگاه که با روی کار آمدن دولت خاتمی جان تازه گرفته بود و به سویی می رفت که مبدل به یک فضای زنده و بیدار شود همچون همان فضایی که حضرت امام (ره) انتظار داشتند بار دیگر انگشت اشاره ی خود را به سوی دانشگاه و تشکل های مربوط به آن گرفت
اتفاق دیگری که گریبان اصلاحات را گرفت، قضیه ی «کنفرانس برلین» و مسائل در پی آن بود، هرچند که عده ای معتقدند که این سری اتفاقات ارتباطی به خاتمی و دولتش ندارد و حتی اصلاحات را بری از آن می دانند اما در پی دادگاه های تشکیل شده پس از این رویداد بسیاری از نیروهای فعال اصلاحات در حوزه های مختلف دستگیر و محکوم شدند.
کنفرانس برلین (نام اصلی: کنفرانس «ایران پس از انتخابات») نام همایش ۳ روزهای بود که بعد از انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ به مدت سه روز از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد هاینریش بل در خانهٔ فرهنگهای جهان در برلین برگزار شد. شرکتکنندگان در آن هدف از برگزاری این کنفرانس را از یک سو نشان دادن نظرات متنوع طیفهای مختلف فکری اصلاحطلب، با هدف ایجاد پلی میان اصلاح طلبان و اندیشمندان داخلی و فعالان سیاسی خارج از کشور؛ و از سوی دیگر برگزاری گفتوگو بین شخصیتهای ایرانی و آلمانی جهت ترمیم و بهبود وضع افکار عمومی آلمانها نسبت به ایران و به تبع آن افزایش روابط اقتصادی و صنعتی طرفین اعلام کردند. کنفرانس از یک سو مورد مخالفت و اعتراض برخی گروههای اپوزیسیون خارج از کشور از جمله حزب کمونیست کارگری و دیگر گروههای چپ و سلطنتطلبان قرار گرفت و از سوی دیگر در داخل با واکنش برخی جریانها و روزنامههایی نظیر روزنامه کیهان مواجه شد. جنجال اصلی بر سر کنفرانس برلین یک هفته بعد از تمام شدن آن شروع شد. ماجرا به سرعت بالا گرفت. آیتالله خامنهای این کنفرانس را توطئه آلمانها و هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران آن را در راستای همه توطئههای آمریکا از حمله نظامی طبس به این سو خواندند. کفن پوشها در قم و شهرهای دیگر به راه افتادند و روحانیان طرفدار حکومت حکم ارتداد شرکت کنندگان را صادر کردند. ماجرا به یکی از گستردهترین بحرانهای سیاسی بعد از پیروزی محمد خاتمی تبدیل شد. حکم احضار از طرف دستگاه قضایی برای همه شرکت کنندگان فرستاده شد و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام بازجویی و تفهیم اتهام شدند. اما همواره این ابهام باقی ماند که چرا فقط عده خاصی از شرکتکنندگان در کنفرانس مورد غضب و محاکمه دستگاه قضایی قرار گرفتند.
از میان شرکتکنندگانی که عضو کانون نویسندگان بوده و فاقد پایگاه و حمایتی در داخل نظام، عدهای همچون کاظم کردوانی و چنگیز پهلوان به ایران باز نگشتند و به تدریس در دانشگاههای خارج از کشور و فعالیتهای فرهنگی خود مشغول شدند
بسیاری از شرکتکنندگان اساساً دستگیر نشدند و بقیه پس از چند ماه آزاد شدند اما حسن یوسفی اشکوری ابتدا به اعدام و سپس به هفت سال زندان و اکبر گنجی ابتدا به ده سال و سپس به شش سال زندان محکوم گردیدند، اشکوری بعد از چهارسال و نیم آزاد شد و اکبر گنجی تمامی شش سال را در زندان ماند.
۱۷ شرکتکننده در این کنفرانس با گرایشهای متنوع بودند که بنا بر دعوت حزب سبزهای آلمان در آن کنفرانس حضور داشتند به ترتیب الفبا عبارتند از:
علی افشاری (از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در دوران اصلاحات)
چنگیز پهلوان (نویسنده و پژوهشگر)
حمیدرضا جلایی پور (روزنامهنگار، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران و از اعضای اصلی انجمن جامعهشناسی ایران و مسئول گروههای علمی- تخصصی این انجمن است. او مدیرمسئول روزنامههای جامعه و نوسازی و همچنین رئیس شورای سیاستگذاری روزنامه نشاط بود.)
محمود دولت آبادی (نویسنده)
فریبرز رئیس دانا (اقتصاددان،استاد دانشگاه اقتصاد دانشگاه تهران،فعال حقوق بشر،عضو کانون نویسندگان ایرانی و زندانی سیاسی)
منیرو روانی پور ( نویسنده)
محمد علی سپانلو (شاعر)
عزت الله سحابی ( سیاستمدار، روزنامه نگار، اقتصاددان، فعال ملی مذهبی، رهبر شورای فعالان ملی مذهبی، عضو شورای انقلاب، عضو شورای ملی صلح، رئیس ستاد بسیج اقتصادی کشور، عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم تهران در اولین مجلس خبرگان قانون اساسی، رئیس سازمان صنایع ملی ایران و نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی و نیز رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت مهدی بازرگان)
شهلا شرکت (روزنامهنگار فمینیست ایرانی و مدیر مسئول و صاحب امتیاز ماهنامه زنان)
علیرضا علوی تبار ( روزنامه نگار و سردبیر روزنامه صبح امروز)
مهرانگیز کار (وکیل، روزنامهنگار، و فعال اجتماعی در زمینه حقوق بشر، حقوق زنان و گسترش مردمسالاری)
جمیله کدیور ( نماینده مجلس ششم، استاد دانشکده علوم اجتماعی و اقتصاد دانشگاه الزهرا)
کاظم کردوانی (جامعه شناس و پژوهشگر، دبیر سابق کانون نویسندگان ایران و همکار مجلات مستقل روشنفکری ایران( جامعه سالم، آدینه …)
اکبر گنجی (نویسنده، روزنامهنگار و فعال سیاسی)
شهلا لاهیجی ( نویسنده،مترجم و شاعر، بنیان گذار انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)
خدیجه مقدم (فعال محیط زیست، حقوق بشرو جنبش زنان)
حسن یوسف اشکوری (نماینده دور یکم مجلس، نویسنده، محقق، روزنامهنگار، در زمره نیروهایlملی- مذهبی، عضو هیات تحریریه ماهنامه ایران فردا از ابتدا تا توقیف آن و از ویراستاران دانشنامه تشیع و بنیانگذار «دفتر پروهش های فرهنگی دکتر علی شریعتی» و پس از حضور در کنفرانس اتهام وی ابتدا ارتداد بود حکم اعدام را برای وی در پی داشت، اما پس از چندی اتهامهای نشر اکاذیب درباره قتلهای زنجیرهای، توهین به مقدسات و شرکت در کنفرانس برلین بود، مجموعاهفت سال را در زندان گذرانید)
(ادامه دارد-حوادث خرم آباد)
اصلاحات واصلاح طلبان از سرآغاز حضورشان در عرصه ی سیاست رویدادهای متعددی را به چشم دیده اند که برخی را خود به وجو آورده و برخی دیگر را دیگران اما آنچه بیش از دیگر رویداد ها در نظر است اتفاقاتی ست که در دوران 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی پیش آمده است.
نخستین رویدادی که باید از آن گفت حضور پر شور و کم سابقه مردم در انتخابات 76 است، انتخاباتی که این بار با حضور فردی تازه و نمایش اندیشه هایی نو در دل های مردم این امید را ایجاد کرد که این بار می توانند تغییراتی را حس کنند و این امید به تغییر بود که موجب شد خاتمی بیاید و در کمال ناباوری جبهه ی مخالف به پیروزی دست یابد.
از آغاز فعالیت سیاسی اصلاحات تحت لوای دولت، خود به خوبی می دانستند که راه دشواری را در پیش خواهند داشت زیرا که اختلافات میان اصلاحات طلبان و اصولگرایان سابقه ای طولانی داشته و به اوایل انقلاب باز می گردد پس به قطع جبهه ی راست تمام سعی خویش را می کرد تا در برابر تحرکات اصلاح طلبان بایستد، شاید سرآغاز شدت گیری این درگیری ها را باید هجده تیر 78 دانست.
هجده تیر یا کوی دانشگاه سری اتفاقاتی ست که دربازه زمانی هجدهم تا بیست و سوم تیر ماه رویداد که علت اصلی آن اعتراض عده ی کثیری از دانشجویان به بسته شدن روزنامه «سلام» بود، در این حادثه بار دیگر حریم دانشگاه شکسته شد و نیروهای انتظامیبه کوی دانشگاه تهران وارد و خساراتی را به برخی از بلوک ها وارد نمودند البته در پی این حوادث تعدادی از دانشجویان دستگیر،مجروح و یا کشته شدند که البته این حوادث نیز توسط مقامات قضایی پیگیری شد و دو تن از افسران وظیفه محاکمه و به دلیل دزدین یک قطعه ریش تراش محاکمه شدند.
ناگفته نماند که این حوادث و حملاتی که در پی آن انجام گرفت در نظر برخی به گونه ای طراحی شده بود که در ادامه آن بتوانند اصلاحات را به ورطه نابودی کشانند اما هوشیاری اصلاح طلبان این نقشه را نقش بر آب کرد، اصلاح طلبان برای جلوگیری از تنش ونفوذ عناصر ضد انقلاب تلاش های بسیاری کردند، که از این دست می توان به حضور مصطفی تاجزاده و دیگر اصلاح طلبان در شب های نخست در کوی اشاره کرد، هرچند که این حضور به زعم خیلی ها خوش نیامد و برخوردهای تندی با ایشان صورت گرفت همچنین مسئله دیگری که موجب گسترش هجده تیر بود حرکت دانشجویان به سوی بیت رهبری بود،دانشجویان نیروی انتظامی را عامل یورش به کوی دانشگاه دانسته و خواستار عزل فرمانده آن بودند.همچنین توقیف روزنامه سلام نیز توسط دادگاه ویژه روحانیت که زیر نظر رهبر قرار دارد انجام شده بود. اما رهبری در حالیکه این رویداد را محکوم کرده بود حاضر به برکناری سردار لطفیان و همچنین نظری فرمانده پلیس تهران نشد. همین امر باعث شد تا در روزهای بعد تظاهرات به سمت دفتررهبری و مجموعهای که وی در مرکز تهران در آن مستقر است (موسوم به مجموعه مطهری) شود. سعید حجاریان در این باره میگوید :
وقتی دانشجوها از کوی دانشگاه بیرون آمدند، بین میدان ولیعصر بودند تا حرکت کنند به سوی خیابان آذربایجان، من در آن هنگام دفتر آقای خاتمی بودم. آن زمان من عضو شورای شهر تهران بودم. اعضای شورای شهر را برده بودیم به کوی دانشگاه تا خرابی ها را ببینند و برای بازسازی و اختصاص بودجه اقدام کنیم. من به خاطر این کار رفته بود دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هرکسی از این خیابان پایین تر بیاید، می زنیم. متوجه شدیم بچه های دانشجو دارند رو به پایین حرکت می کنند، به من گفتند که بروم و با آنها صحبت کنم، رفتم با دانشجوها صحبت کردم، یک طرف بچه های رحیم بودند، یک طرف هم بچه های دانشجو، با قسم و آیه و من بمیرم و تو بمیری، سر راهپیمایی را کج کردم به سمت کوی و گفتم برید من هم می آیم...هرچند که با روی کارآمدن مجدد اصولگرایان تلاش های متعددی شد تا حادثه ی هجده صرفا یک طرفه دیده شود و آن را به عوامل ضد انقلاب ربط دهند که حتی تعداد کثیری از دانشجویان محاکمه و زندانی شدند و یک نفر از آنان نیز در بازداشت فوت کرد اما با گذشت سیزده سال از آن رویداد همچنان محافل اصلاح طلب دانشگاه یاد و خاطره ی آن روز را گرامی می دارند و شانزده آذری دیگر برای خود ترتیب داده اند.
(ادامه دارد-قسمت دوم کنفرانس برلین)
به نام صاحب قلم
مدت مدیدی شده بود که قلم را به کناری گذاشته بودم، فیلترینگ های متعدد از طرف بلاگفا موجب این امر شده بود البته درگیری های شخصی هم مزید بر علت بود اما خب به توصیه برخی دوستان ترجیح بر آن شد که مدتی به قول معروف فیتیله را پایین بکشیم، خب علی الظاهر به اندازه سکوت کردیم و باز باید نوشت.
باید نوشت از این خانه که هر روزش بر فناتر از دیروزش است